سرباز گمنام

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

رزق وروزی

19 شهریور 1396 توسط سمانه ذوالفقاري

​#آموزنده
مرﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ،
ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، 

وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ،
یک ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ…
ﺑه همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: 

ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ
ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ ﺑه خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ 
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ در روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ. 
ﮐﺎﺭﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ.
ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑه شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ

ﺷﺪ ﻭ 

ﮔﻔﺖ: 

ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ…
ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید.
ﭘﺲ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺍﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ،

ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ!
ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮔﻔﺖ: 

ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ

ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯾﺶ ﺑﻮﺩﻩ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻨﺪ ﺭﻭح هاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﺭاضی اند ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺭﻭﺯﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎن ها ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ…….
✨ﺧﺪﺍﯾﺎ!

ﺑﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺣﻼﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺮﺍﻡ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ ﺑﺎ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ 

ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﻦ……✨

                           آمین”

 نظر دهید »

شهدا

15 شهریور 1396 توسط سمانه ذوالفقاري

‍ عید غدیر که می شد خیلی ها عزا می گرفتند !? لابد می پرسید چرا…؟

به همین سادگی که چند تا از بچه ها با هم قرار می گذاشتند به یکی بگویند سید! ?
البته کار که به همین جا ختم نمی شد?

ایستاده بودیم بیرون چادر یک دفعه دیدیدم چند نفر دارند دنبال یکی از برادر ها می دوند!

می گفتند وایــــســــــا ســـید علی کاریت نداریم!))?
و او مرتب قسم می خورد که ((من سید نیستم ولم کنید?))

تا بالاخره می گرفتندش و می پریدند به سر و کله اش
و به بهانه بوسیدنش آش و لاشش می کردند?

بعد هم هر چی داشت ،از انگشتر و تسبیح ،پول ،مهر نماز تا چفیه و گاهی هم لباس ،
همه را می گرفتند و از تنش به بهانه متبرک بودن می آوردند!✌️

جالب اینجاست که به قدری جدی می گفتند سید
که خود طرف هم بعد که ولش می کردند
شک می کردو می گفت:
((راستی راستی نکند ما هم سید هستیم و خودمان خبر نداریم?☺️))

گاهی اوقات کسی هم پا پیش می گذاشت و ضمانتش را می کرد:
((قول می دهد?وقتی آمد تو چادر ،عیدی بچه ها یادش نرود؛ حتی اگر سکه 20 ریالی باشد!))
و او هم سکه را می داد وغر می زد که:
((عجب گیری افتادیم ،بابا ما به کی بگیم ما سید نیستیم !?))

#لبخند_های_خاکی?

#عید_سعید_غدیر

 نظر دهید »

یارفیق من لارفیق له

15 شهریور 1396 توسط سمانه ذوالفقاري

ازبچگی دنبال رفیق بودیم وقتی هم که دوستی پیدامیکردیم اگه خیلی دوستش داشتیم، برای راضی نگه داشتنش ازخودمون همه کارمیکردیم اگه ناراحت میشد دوستمون ازما برای آشتی کردن باهامون همه کارمیکنیم حتی به خدا میگفتیم خدایا اول اون شروع کرد،حالا اگه خوبی بهمون کرد به همه میگفتیم اینو دوستم برام گرفته این کار برام انجام داده،بزرگ هم شدیم‌دقیقاهمینطور شاید دغدغه امون برای دوستمون بیشترشد اگه ناراحت بشه دوستمون  برای رفع ناراحتیش خودمون به همه در میزنیم ، دوستمون کاری ازمون بخواهد سریع براش انجام میدهیم خیلی کارهای برای دوستمون انجام میدهیم چرا چون دوستش داریم این کارها خوبه انجام بدهیم ودیگران رو خشنودکنیم حرفم این هست که به بهترین رفیقمون که همه جا کنارمون هست درتمام مشکلات بهانه های جورمیکنه که همیشه صداش بزنیم بریم به سمتش ازش دورنشیم چه خدای خوبی داریم چه بهترین رفیقی داریم آیا برای اینکه خدارو ناراحت کردیم کاری کردیم که ازما راضی باشه؟ آیا وقتی خدا برامون کاری میکنه پیش همه میگویم که خدا این کارکرده برامون فقط یه تشکر میکنیم وسپاس گذاری همین اصلا فکرکردید خدابرای شما چی هست؟ فقط خداست که آرزوهات برآورده کنه مشکلاتت رفع کنه؟ آیا فکرکردیم وظیفه ای مادربرابر خدا چیست؟ وقتی صورتمان زیبا میکنیم فکرکردین که سیرت زیبایمان برای خدامهم هست؟ دردعای جوشن کبیر وقتی به کلمه ای یارفیق من لارفیق له میرسیم یعنی چی؟ فقط میگویم بهترین رفیق خداست؟ برای بهترین رفیق خدات چکارکرده ای؟ آیا فکرکردی بهترین رفیقت ازت راضی هست؟ چقدرخوبه فکرکنیم درک کنیم که بهترین رفیق خداهست وبرای راضی نگه داشتن خدا ازخودمان کاری کنیم که بهترین رفیق ارحم راحمین هست برامون، میدونم همه امون خدا رودوست داریم عاشقش هستیم برای رسیدن به عشقمون خدا پس بیاییم کاری کنیم وکم نگذاریم

#یارفیق من لارفیق له

 نظر دهید »

شهید ابراهیم هادی

30 بهمن 1395 توسط سمانه ذوالفقاري

بارگذاری…من مانده ام به یاد تو ،،باید چه ها کنم،،،گریه کنم؟ غزل بنویسم ؟یادعاکنم؟؟​

 نظر دهید »

​

29 بهمن 1395 توسط سمانه ذوالفقاري

غروب جمعه گذشت و فقط تأسف مانددوباره قصه یعقوب و هجر یوسف ماند
غروب جمعه گذشت و خبر ز یار نشد

دعای منتظرین هم اثرگذار نشد
#اللهم_عجل_لولیڪ الفرج

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

سرباز گمنام

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهید

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس