حسرت خوردن
نمیدونم شما توجه کردیدیانه، که رفت وآمد به خونه ای همدیگرکم شده انگار شدیم مرده پرست منتاالان دیدم طرف خبر مثلا دوستش نمیگیره اما وقتی خبرش میدن که فلانی مریض یا تو اتاق عمل سریع برای دیدنش میاد، آخه چرا تازمانی که حالمون خوبه خبرهمدیگر نمیگیریم؟ یه زنگزدن،یه اس دادن چقدر وقتت میگیره؟ چرا ماشدیم فقط مرده پرست اما جالب برام این هست طرف وقتی میفهمه دوستش مریض حالش بده میاد سراغش چرا چون میگه برم ببینمش خدای نکرده اگه یه کاریش بشه دیگه نمیبینمش تازه اگه یه کاریش بشه حسرت میخوره که چرا موقعی خوب بود باهاش نبودم چرا خبرش نمیگرفتم حسرت روزهای که میتونست کاری کنه برای دوستش اما انجام نداد اون روزها گذشت دیگه نمیاد دقیقا این برمیگرده به رفتارمون واعمالمون که که چرا خودمون درست نمیکنیم قبل ازاینکه مرگ بیاد سراغمون، به این فکرکنیم که اگه بمیریم چیزی برایمان نمیمونه جزاعمال ، حسرت وقتها که که کاری انجام ندادیم میخوریم ، اما حسرت خوردن درزمان مرگ دیگر فایده نداره ، بااینکه داریم میبینیم روزگار مرگهای ناگهانی رو اما فقط برای یه لحظه یه تکونی میدیم به خودمون دیگه تمام باز تنورکه سر بشه انگار چیزی نبوده ،تاکی میخواهیم بچسبیم به این دنیا تو رویاها باشیم گناه کنیم دل بشکنیم، چرا فکرنمکنیم اینجا فانی هرلحظه باید آماده باشیم ، چرا وجدانمون بیدارنمیکنیم، چرا قلبمون تاریک شده، چرا صاحب الزمان نمیاد، چرا رفتارمون درست نمیکنیم، ما آدمها پیچیده هستیم خیلی چراها برای خودمون درست میکنیم اما پاسخگوی هیچکدومون ازچراها نیستیم، خیلی قشنگ حرف میزنیم اما عمل نمیکنیم نمیدونم چرا، دیدین بازم گفتیم نمیدونم چرا؟ همش چرا همش علامت سوال هست ((من اول خطاب به خودم هست وازشما میخواهم که برام دعاکنید وبرای همدیگر دعا کنید))